تنها تر از تنها اذلت نشینی برگزیده و حرفی نمیزنم حتی حرفهای روزمره
هنوز شبها گریه میکنم به بی پناهی وتنهاییم.پدرم که نیست ودلم بدجور برایش تنگ است
دلم آغوش پدرم را می خواهدعادت میکنم به نبودنت اما فراموش نه
فکر میکنم به چه هستم چه می خواهم.به دنبال خود گم شده میگردم در این تاریکی
سردرد های لعنتی
هیچ چیز جالب نیست
میکنم ,درس ,های ,پدرم ,دلم ,عادت ,میکنم به ,فکر میکنم ,فراموش نه ,نه فکر ,به چه
درباره این سایت